دخترگفت:
اثبات؟!!
نه من فقط دليل عشقت را مي خواهم…
شوهر دوستم به راحتي دليل دوست داشتنش را براي او توضيح مي دهد…
اما تو نمي تواني اين کار را بکني…
پسر گفت:
خب…
من تو رو دوست دارم…
چون…
زيبا هستي…
چون…
صداي تو گيراست…
چون…
جذاب و دوست داشتني هستي…
چون…
باملاحظه و بافکر هستي…
چون…
به من توجه و محبت مي کني…
تو را به خاطر لبخندت…
دوست دارم…
به خاطر تمامي حرکاتت…
دوست دارم…
دختر از سخنان پسر بسيار خشنود شد...
چند روز بعد…
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه اي را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدين شرح بود:
عزيز دلم…
تو رو به خاطر صداي گيرايت دوست دارم…
اکنون ديگر حرف نمي زني…
پس نمي توانم دوستت داشته باشم…
دوستت دارم…
چون به من توجه و محبت مي کني…
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نيستي…
نمي توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامي حرکاتت دوست دارم…
آيا اکنون مي تواني بخندي…؟
مي تواني هيچ حرکتي بکني…؟
پس دوستت ندارم…
اگر عشق احتياج به دليل داشته باشد…
در زمان هايي مثل الان…
هيچ دليلي براي دوست داشتنت ندارم…
آيا عشق واقعا به دليل نياز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: